به سایت abook.loxblog.com خوش آمدید
در این سایت جدید ترین و محبوبترین کتاب های اکترونیکی برای دانلود قرار گرفته است
امید واریم لذت ببرید
با نظرات خودتان ما را دلگرم کنید
تبادل
لینک هوشمند
برای تبادل
لینک ابتدا ما
را با عنوان
دانلود کتاب
و آدرس
abook.LXB.ir
لینک
نمایید سپس
مشخصات لینک
خود را در زیر
نوشته . در صورت
وجود لینک ما در
سایت شما
لینکتان به طور
خودکار در سایت
ما قرار میگیرد.
در روزگاری نه چندان دور یک جوان خوش تیپ وخوش اندام اردبیلی بنام ایوب… که بعنوان سرباز معلم دریکی از روستاهای منطقه ی الموت استان قزوین مشغول بخدمت سربازی می بود در یک روز بهاری در دامنه ی کوهپایه ای پر از آلاله ها و گلهای وحشی با یکی از دختران زیبا و دلربای روستای محل خدمت آشنا شده و ارتباط دوستی و عاطفی برقرار می کنند، نام این دختر “ســوری” است. سوری دختر صاف و ساده دل و گل سرسبد روستا او را میبیند و عاشقش می شود، دل می بازد و داستان عشق و عاشقی از همینجا شروع و رفته رفته به اوج خودش می رسد.
:: ادامه مطلب :: موضوعات مرتبط:
داستان،
داستان کوتاه،
داستان های واقعی،
، :: برچسبها:
ترجمه شعر جهنمده بيتن گول,
داستان دختر عاشق,
داستان زندگی سوری,
داستان سوری,
داستان عاشقانه سوری,
داستان واقعی عاشقانه,
دکلمه ترکی,
دکلمه جهنمده بيتن گول,
سوری,
سوری عاشق,
سوری و ایوب,
شعر ترکی سوری,
شعر ترکی عاصم اردبیلی,
شعر سوری,
شعر سوری عاصم اردبیلی,
در سال ۱۹۶۸ مسابقات المپیک در شهر مکزیکوسیتی برگزار شد. در آن سال مسابقه دوی ماراتن یکی از شگفت انگیزترین مسابقات دو در جهان بود.دوی ماراتن در تمام المپیکها مورد توجه همگان است و مدال طلایش گل سرسبد مدال های المپیک. این مسابقه به طور مستقیم در هر ۵ قاره جهان پخش میشود. کیلومتر آخر مسابقه بود دوندگان رقابت حساس و نزدیکی با هم داشتند، نفس های آنها به شماره افتاده بود، زیرا آنها ۴۲ کیلومترو ۱۹۵ متر مسافت را دویده بودند. دوندگان همچنان با گامهای بلند و منظم پیش میرفتند. چقدر این استقامت زیبا بود. هر بیننده ای دلش میخواست که این اندازه استقامت وتوان داشته باشد. دوندگان، قسمت آخر جاده را طی کردند و یکی پس از دیگری وارد استادیوم شدند.استادیوم مملو از تماشاچی بود و جمعیت با وارد شدن دوندگان، شروع به تشویق کردند. رقابت نفس گیر شده بود و دونده شماره… چند قدمی جلوتر از بقیه بود. دونده ها تلاش میکردند تا زودتر به خط پایان برسند و بالاخره دونده شماره… نوار خط پایان را پاره کرد. استادیوم سراپا تشویق شد. فلاش دوربین های خبرنگاران لحظه
:: ادامه مطلب :: موضوعات مرتبط:
داستان،
داستان کوتاه،
داستان های واقعی،
، :: برچسبها:
داستان,
داستان المپیک,
داستان المپیک مکزیکوسیتی,
داستان جان استفن آكواری,
داستان روزی كه جهان تاصبح نخوابید,
داستان های جالب,
داستان پند آموز,
داستان کوتاه,
:: موضوعات مرتبط:
داستان،
داستان های واقعی،
، :: برچسبها:
:جعفر رضایی,
جنون عشق,
خودکشی بخاطر عشق,
داستان جعفر و مریم,
داستان زندگی جعفر رضایی,
داستان عاشقانه واقعی,
داستان واقعی,
دیوانه عشق,
عاشق,
عاشق دیوانه,
عشق,
عشق نافرجام,
,